نقد فرقه ی اکنکار 3
دکتر احمد عابدی
دراکنکار، یا اک اسم خدا را سوگماد ذکر میکنند، یعنی به خدا میگویند سوگماد ، سوگماد از نظر اکنکار خدایی است با این اوصاف اولاً خدا را بینهایت میدانند، ثانیاً خدا را مجرد میدانند، ثالثاً خدا را با صفات متضاد معرفی میکنند، اینکه خدا را با صفات متضاد معرفی کنند، در خیلی از ادیان و عرفانها وجود دارد و اصلش این طور است که قرآن بیان میکند هو الاول والاخر والظاهر والباطن
ترسیم خداوندگار اکنکاریها از تجسم تا متناهی بودن
سوگماد از نظر اکنکار خدایی است با این اوصاف :
اولاً خدا را بینهایت میدانند، ثانیاً خدا را مجرد میدانند، ثالثاً خدا را با صفات متضاد معرفی میکنند، اینکه خدا را با صفات متضاد معرفی کنند، در خیلی از ادیان و عرفانها وجود دارد و اصلش این طور است که قرآن بیان میکند «هو الاول والاخر والظاهر والباطن» درست است، در واقع صفات متضاد قابل جمع نیست و تضاد برای اجسام است، در جسم اگر اول است آخر نیست و اگر آخر است اول نیست، اما خدا چون مجرد است عیبی ندارد که بگوییم هو الاول و الاخر و این تضاد نیست «امران وجودیان» خدا وجودی نیست خدا وجود است نه وجودی .
و لذا اینکه در قرآن است صحیح است، «هوالاول و الاخر و الظاهر و الباطن»، ولی در عرفان اکنکار اینگونه می گویند که خدا نه حقیر است نه عظیم است، خدا نه اول است نه آخر است، نه محسوس است، نه غیر محسوس، نه متناهی است نه غیر متناهی است و حتی در عبارتهایشان است که خدا ضد ندارد، این را ما نیز قبول داریم، خدا «ند» ندارد «وجعلوا لله اندادا»، خدا ند ندارد، مثل ندارد، ضد هم ندارد.
اما اینکه بگوییم خدا نه متناهی است و نه نامتناهی است و خدا را مجرد بدانیم، اما از طرفی بگوییم خدا ضد ندارد اما با حس قابل درک است، این حرفها با هم متناقض است که اکنکار میگوید خدا قابل درک با حواس است، با اینکه خدا مجرد است! به نظر خود اکنکار، یعنی نوعی تناقض درونی درونش هست، یا مثلاً وقتی که میخواهند از اسمهای خدا بحث کنند، یک اسم خدا عبارت است از «سوگماد»، یک اسم دیگر خدا عبارت است از «اک»، اسم دیگر خدا این است که خدا «سوشماد» است، اینطور اسمها برای خدا ذکر می کنند و معتقدند که خدا گاهی تجلی میکند و شکل میگیرد و خودش را به یک شکلی برای انسان مجسم میکند، احتمالاً (حدس است) اکنکار این را از مسیحیت گرفته است، مسیحیها معتقدند که عیسی تجسد خدا است (نعوذ بالله) یا مثلاً میگویند(مسیحیها) خدا در عین حال که غیر متعین است، در عین حال شخصی است یا personality است یا مثلاً میگویند خدا با اینکه نامتناهی است اما در غالب عیسی خدا تجسد میشود، متمثل میشود و لذا عیسی را میگویند خداست (نعوذ بالله)!
عین همین حرفها را درباره پائیلو میگویند و اکنکار معتقد است که پائیلو تجسد خدا است یا خدای متعین است، یعنی همان تفکر مسیحیت درباره خدا که در اینها نیز پدید آمد، یعنی خدای نامتناهی متشکل میشود به شکل متناهی که همان اشکالهایی که در کتابهای کلام درباره متجسد شدن یا متشکل شدن خدای متناهی ذکر میکنند .