نقش انتظار در شکل گیری جامعه مهدوی
جامعه به عبارتی محلی برای رشد انسانی انسانها است. جامعه یک حوزه زیستی است ، بصورتی که در آن برای همه افراد موانع رشد مفقود و مقتضیات رشد موجود باشد. اگر جز این باشد، تجمع (شلوغی ، ازدحام) هست، لیکن جامعه انسانی تشکیل نیافته است.ممکن است این مسأله مطرح شود که به چنین تجمعی نیز جامعه اطلاق میشود، منتهی فاسد و فاقد رشد.این سخن بر حسب اصطلاح درست است -چنانکه فارابی نیز چندین «مدینه» (جامعه) تصور کرده است- لیکن جامعه به معنای راستین آن (و با توجه به فلسفه ای که باید در تجمعهای انسانی نهفته باشد) ، همان جمع زیستی ای است که بستر هر گونه رشد انسانی در آن فراهم باشد.و روشن است که در میان همه حرکتهای سازنده انسانی، در سرتاسر تاریخ بشری جامعه سازی ، مهمترین همه آنها بوده است.و اکنون نیز چنین است، و در آینده نیز چنین خواهد بود.نیز روشن است که مذهبها و مکتبها و فلسفههای اجتماعی ـ در صورتی که دارای محتوایی در خور باشند ـ هر کدام برای جامعهسازی، مبانی و اصولی خاص دارند، و حاکم شدن ارزشهایی ویژه را ملاک تحقق جامعه مورد نظر میشمارند.مهمترین و معتبرترین کتابی که برای ساختن جامع? انسانی ـ با نظر به همه ابعاد ـ وجود دارد و این هدف را بارها و بارها در خود تأکید کرده، قرآن کریم است.قرآن کریم، در بسیاری از آیات «ناس، مردم» را مورد خطاب خود قرار داده است؛ و این چگونگی، شالوده اصلی جامعه سازی است، نه گروه سازی.[1] ادامه مطلب...
هدف از ایجاد این وبلاگ
چه سخت است انتظار ؛انتظار یار غائب ؛همو که بسیار از لطفش به عاشقان و منتظرانش و گریه های شبانه اش و دعا برای شیعیانش در سحرگاهان شنیده ایم ، و داستانها و حکایتها از ره یافتگان به وصالش شنیده و یا خوانده ایم و هر بار با انبوهی از حسرت و دلی سرشار از حزن و اندوه و گاهی با قطراتی از اشک در دل آرزو کرده ایم « شود آیا که خاک سر کویش باشم » اما مگر نه اینکه هر منتظری باید منزل بیارائد و اندرون خانه خویش روشن سازد و آب و جارو کند تا زمانی که گمشده خویش بیابد و با جان و دل خدمت او کند ؟ آیا می شود بدون زدودن غبار گناه و عصیان و روشن ساختن اندرون با نور تقوی و بیرون کردن ظلمت و جهل به دیدار یار غائب رسید ؟هیچ شنیده ای داستان کودکی که والدین خود را گم کرده و با پریشانی و گریه در جستجوی آنهاست ؟ مگر نه اینکه ما پدری مهربان را در این دنیای سرشار از ظلم و جهل و عصیان گم کرده ایم ؟ آیا تا کنون شده که همچون آن کودک در جستجوی یار خویش باشیم ... براستی اگر این طور بودیم آیا خوشی در زندگی ما جا داشت ؟
عاشقانه با امام زمان (عج)
مولایم:
هر عیدی که فرا می رسد بنا است که ما بخندیم ؛ خوشحال باشیم و شادی کنیم و ما نیز می خواهیم در اعیاد چنین باشیم ؛ اما چه کنیم که غیبت تو خنده را به ما حرام کرده است .
سرورم :
ما درخوشحالی شما خوشحالیم اما در اعماق درونمان چنان غمی نهفته است که حتی الفاظ قادر نیستند بر پیکره اش لباس شوند .
عزیزم:
هر روز فرخنده ای که از ایام الله فرا می رسد ما شیعیان جشن می گیریم , اما درمیان فریادهای شهدایمان و نالهای کشته هایمان و آتش ظلمهائی که از زمان شهادت مادرت فاطمه زهراء برما روا داشته اند خوشحالیهایمان را با اشک و خون ترسیم می کنیم و با بغض فرو کشیده لب فرومی بندیم و خواهیم گفت که سرچشمه زلال امامت آنگاه د ردل زمین فرو رفت که بانگ های فریاد : هل من ناصر ینصرنی , اباعبدالله علیه السلام بی جواب ماند.
آقای من :
این غم همواره درون سینه های ماست تا زمانی که ظهور بفرمائی .
البته چنین است که حزن جز فرآورده محبت شما نیست.
چطور خوشحال باشد عاشقی که این چنین معشوقی دارد و به فراق او مبتلاست؟
چطور بخندد تشنه ای که دریایی از آبی شیرین و زلال و خنک در پیش دارد امابرای سیراب شدن از آن راهی نمی یابد ؟
مولای من:
- مامی خندیم اما این خنده فقط بر لبان ما نقش می بندد زیرا که در دلهای ما آتشفشانی از سنگهای گداخته حسرت نهفته است .
در حسرت یک نگاه ...
حسرت سیراب شدن د ردریای چشمهایت و حسرت شنیدن سخنان حکیمانه ات .
امیدوارم هرگز نخواسته باشم به شمارش آورم اثرات محبتتان را در زندگیم , زیرا که محبت شما د رزندگی من نه تنها اثرنکرده است بلکه با روزگار من عجین شده است و گوشت و خون و پوستمان ازآن روییده است . اینکه بخواهیم از اثر چیزی در زندگیمان صحبت کنیم که بزرگترین رکن زندگی است شاید بی معنا باشد.
سیدی!
سالهاست که چشم بر راه دوخته ایم تا بیایی و به سرمای غربت و تاریکی جهل و زشتی ظلم خاتمه دهی . زیرا که زیبایی و خوبی جز با وجودتو معنا نمی شود .
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حائل کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها